همسفر قلبم
عادت کرده ام به عشق تو
عشق با تو بودن
به حس کردن صدای تپشهای قلبت
با تو بودن و در کنار تو راه رفت
لمس کردن دستانت
گرمای آغوشت
عادت کرد ه ام به شوق دیدار تو
به عاشقانه نوشتن به عشق چشمانت
اگر تو یک لحظه کنارم نباشی بدون تو این نفس کشیدن را نمی خواهم
میدانی ....
" دلتنگی "
عین آتش زیر خاکستر است .
اما....
همه وجودت را آتش میزند....
یک دفعه.... گاهی فکر میکنی تمام شده
حرارت عشق و بوسه
به یاد تمام خاطرات با تو بودن
می خواهم بنویسم از تو واین همه عشق با تو بودن
از تو و از احساس بی نهایتت
که تمام صفحات دفتر قلبم را پر کرده است
وقتی که در کنارم باشی عاشقانه هایم را برایت یک به یک می خوانم
وتو با لبخند همیشگی خنجر مهربانیت را در قلبم فرو میکنی
ومن هم با نگاه عاشقانه ام تمام عشقم را به تو هدیه میدهم
عاشقانه ی من و تو بسیار زیباست
وقتی که من و تو اینگونه همدیگر را دوست داریم
اکنون که دستانم را لمس میکنی
گرمای دستت را احساس میکنم
چشمهایم از شوق داشتنت خیس است
و دلم عاشق تو
بوسه ای عا شقانه بر روی گونه ات
احساس شیرین من است
این روزها هر کسی که از راه می رسد
زخمی به زخم های تنم اضافه می کند
اما درد هیچ کدام
به پای زخم تداشتنت نمی رسد
من اینجا نشسته ام با خاطرت تو
با تمام دلخوشی با یادگاری های تو
نشسته ام تک و تنها
واژ ها را از دلم بیرون می کشم